هر سال محرم برامون رنگ و بوی دیگه ایی داشت پدرم بانی هیئت در واقع ریش سفید بود ، تعزیه خونی محلمون محشر بود ، روز محرم از سوم یک پامون تعزیه ، هیئت و ... ما با اینا بزرگ شدیم ، نگم از اون حس و حالی که برادرام و بین زنجیر زنا میدیدم نگم از اون نگاه زیر زیرکیم وقتی دخترا نشونشون میدادن بهم😁 عکس داداشم که شهیدن توی هیئت یک افتخار فوق العاده بود برام یک حس وصف ناپذیر ... تاسوعا هیئت میومد خونمون ، علم به اون عظمت جلوی عکس داداشم سلام میداد گروه نوازنده جلو عکس برادرم مارش میزدن حس و حالش خدا میدونه.... هر صبح خروس خون مادرم بلغور درست میکرد برای دوتا داداشم که به رحمت خدا رفتن ، تو محلمون رسم تاسوعا بود برای اموات بپزن بماند فستیوال رقابتی بود کی زودتر بپردازه😂 از وقتی مادرمم پرکشید من هر تاسوعا درست میکنم ، سر همسرم سلامت که معرفت دارن ، حالا من هر سال برای مادرم ، پدر شوهرم ، داداش علی و محمدم درست میکنم ، انشالله برسه به روح بزرگشون .... امروز ، الان که اینجا نشستم دلم گرفته ، چون هر سال بدو بدو بلغورمو بعد نماز صبح بار میگذاشتم تا ۸ بپردازم برم خونه بابا و اینکه همسایه نرفته باشن پای هیئت  ، امسال تازه ساعت ۹ گذاشتم رو بار ، بابام که روی تخت بیمارستانن ، مردمم بخاطر کرونا خونه نشین ، دلخوشیمون همین روزا بود که استخونی سبک کنیم ... از حضرت ابوالفضل میخوام اونکه پیش خدا اینقدر آبرو داره که خدا دست رد به سینه ش نمیزنه ، شفاعتمون رو بکنه ، شفاعت همه ی جهان ، مریضای تخت بیمارستان ، مریضای تو خونه ، شفاعت عزیزانمون که سلامت باشن ، که از بلا و گرفتاری و مریضی دور باشن ، شفاعت کنند کرونا ریشه کن شه همه مریضیا ، که آرامش بیاد به دلامون

یا اباالفضل العباس مددی❤