مینویسم در حالی که طلای عزیزم روی شونه م نشسته و با گوشوارم بازی میکنه و صدای ریزش تو گوشم میپیچه
در حالی که پای چرخ خیاطیم نشستم و فارغ از اینکه بلیطی سر آستین عمو رو زدم و حالا یک تنفسی میگیرم برای وصل آستین
در همین حین فکر میکنم برم یک دمنوش سیب و دارچین و نبات و زعفرون هم بزارم تو قوری و وارمر زیرشو روشن کنم یک تیر و دو نشون باشه هم شمع روشن کرده باشم هم دمنوشم علم باشه
امروز هم به رسم شیرین روزهای زوج تا ساعت ۲ و نیم من برای خودمم
دیشب ۹۹ درصد کارامو کردم امروز دیگه بتونم پیراهن عمو رو تموم کنم و شلوار پسر رو برش بزنم از یک پیچ کلی پارچه خریدم چون انصافا پارچه هاش عالی و ارزونن
اول چندتا خریدم دیدم عالی بود باز یک عالمه سفارش دادم
دیروز یک کوکو پختم بیا و ببین ، پسر دید گفت این چیه مامان ؟ گفتم ببین درسته زشته ، غیافه نداره ولی خیلیم خوش اخلاقه یعنی یک عطری داشت بیا و ببین و خدایی خیلیییی خوشمزه بود سر سفره از همسر پرسیدم جدیدا خدا رو شکر میترسن نقد و انتقادی کنن با یک لبخند سوسکی جواب داد گفتم ببینااااا دیگه مزه شو منکر نشین گفت نه عالیه دیگه هر چی دم دستت بوده ریختی ، گفتم ایول زدی به هدف🙂فرمودن الهییی شکر چیزای خوبی دم دستت بوده🤣
این هم از این
دلم میخواد کیک میوه درست کنم ولی هنووووز مجاز نیستم الهی تو این گروها بنویسن کیک میوه چقدر برای سلامتی خوبه همونجور که نوشتن هل و دارچین و گلاب و .. برای سلامتی خوبه و من عقده این ۱۶ سال رو دارم خالی میکنم و تو هرررر چی میریزم😂
.
دلم میخواد خیلی چیزها رو فراموش کنم ، دلم میخواد ولی حالم کوک نیست کمی درک بشم ، دلم خیلی چیزها میخواد که سخت نیست ولی نمیدونم چرا درکش برای اطرافیانم سخته
پسری که تمام کنتاکهایی که با پدرش داره رو اخم و تخمشو روی من پیاده میکنه
و پدری که همیشه و همیشه و همیشه منو مقصر میدونه گاهی فکر میکنم چقدر باید بین مردهای زندگیم له بشم؟
اون از برادرای نا برادر و الان .....
دوست داشتن زبونی وقتی عمل چیز دیگه ایست به چه کارم میاد
گاهی فکر میکنم دیگر توانی برایم نمانده و شب هنگام کل بدنم سر و سسته طوری که توان حتی حرف زدنمم نیست دلم میخواد گوشی رو بکوبم تو دیوار و رختخواب رو بکشم رو سرم و تمام تمام تمام
یک جا همیشه برایم منبع آرامش بوده و هست سجاده ام و خدایی که همیشه هوامو داشته و جدیدا طلایی که با من میشینه بر سر سجاده
بخاطر دیسک گردن مهرم بزرگه طلا خانم بر روی مهر فاتحانه می ایسته و هلک و هلک تسبیح رو میکشه که بیاره بالا گاهی روی سرم میشینه و من به همون شکل باید رکوع و سجده برم
از حوادث این روزا دلمون خوش نیست ولی منی که تقریبا ۴۰ سال گاهی روزها رو دو روز طی کردم گاهی روزی بود که اصلا به پایان نمیرسید و ... دیگه واقعا کشش اخبار ضد و نقیض اکنون رو ندارم
میگویند لیوان صبرم پر شده ولی صبر من از جنس آرد بوده که هیییی کوبیده شد و هییی پر شده ولی امان از اونروزی دیگه خیلی فراتر از گنجایشش پر شده باشه و بترکه
باز هم هزاران بار شکر خدای عزوجل ، آفریننده ی پر مهر و مهربانیم
سلام دوست جان
چقدر خوب که خیاطی مسلط هستی من یه وقتی عاشق یادگیری بودم و هر چیزی که فکر کنی میرفتم برای یادگیری ش خیاطی هم یه مدت کوتاه رفتم متاسفانه ادامه ندادم ولی هنوز هم دوست دارم البته مشکلم اینجاست که بدون الگو دوست دارم
منم همیشه میگم مردهای زندگیم همه نامرد بودن
من هم عاشق شبم وقتی که دیگه هیچکس باهام کاری نداره