سلام دوستان
روز پنجشنبه سردرد وحشتناکی داشتم که هیچ جوره قصد کوتاه اومدن نداشت
همون اول صبح به همسر گفتم همیشه دلم خوش بود یک روز در هفته بیکاری منو طرف صبح میبری خرید الان که فیکس سر کاری زنگهای تفریحم که نمیای بیا و امروز ببرتم بیرون گفت باشه باید برم اداره تو هم بیا🥴
و من رفتم
دم در اداره از گرما هلاک گشتم😂
ولی تابه دو طرفه م رو دادم سرامیک کنند و قرار بر این شد بقیه سرویسم ببرم😁
من این سرویسمو ۱۴ سال پیش از قشم گرفتم ۲۰۰ تومن که اومدم شهرم گفتن این مارک اصلا اینورا نیست باشه ام ۷۰۰ به بالا و واقعا جنسش محشر بود دیگه الان سنی ازش گذشته کمی خط و خش دارن ، والا که کارشم درسته
دیگه سردرد منم به حد مرگ بود اومدیم خونه سریع بادمجون و سیر و گوجه گذاشتم کباب شد و در همین هین کارای دیگه و سریال مریخم گوش میدادم
اصولا فیلما رو من نمیبینم گوش میدم😁
خلاصه با هر جون کندنی یک میرزا قاسمی معرکه درست کردم ، ظرفامم شستم ، ولی همچنان سردرد به حول و قوه ی الهی باقی بود تا همسر رفتن پفک خریدن ، دیگه پفک درمانیم جوابگو نبود از درد زیاد احساس میکردم پوستم میسوزه و خارش داره رفتم حموم آی سابیدم و آی سابیدم ولی بازم حل نشد تا شب رفتیم بیرون دور دور کم کم رخو بر بست ولی پلک من افتاد و صورت سر ک بی حس
حالا چرا و چگونه سردردم آغاز شد ؟
برای اینکه سر صبح مادر جوووون زنگیدن به پسر گلشون که مراسم خواهرت میایین و .... بحثهای تکراری
تلفن قطع کرد همسر عصبانی بود گذاشتم آروم شه بعد برم فضولی ولی بهش گفتم مادرت گفت عروسی خواهرت نیومدین؟
میدونی اگر به من بگه چی میگم؟
میگم خووووب کردیم نیومدیم
دو ماه بعد فوت پدر من عقد کردین اونم تو تالار اونموقع چرا ما دعوت نبودیم؟؟؟
اونموقع نمیبایس احترام بذاریم؟؟؟ به قول خودت بزرگی گذاشتیم تو قبر تکه گوشتی که نگذاشتیم
خلاصه که حالا من اون ببو گلابی نیستم به من دیگه زنگ نمیزنن نکبتا🤣
اون قدیما قشنگ موقع ایی همسر خونه نبود زنگ میزدن منو سرویس میکردن🥴
خلاصه این از این
امروز به پسر قول دادم لیوان مزه درست کنم چون یک ماه آخرین باری لیوان مزه گرفتیم بالش خیلی افتضاح بود
دیشب بالها رو مزه دار کردم
بوقلمون و مرغم گذاشتم بیرون
دیروز بهشون گفتم فردا صبح هلیم درست کنم یا لوبیا گرم فرمودن لوبیا منم از،سر صبح لوبیا رو خیس کرد از عصر هم ریختم تو دیگ سنگی و گذاشتم روی اجاق با شعله ی کم آخر شبم ششو حاضر کردم ریختم توش
صبح بعد نماز صبح نخوابیدم سیباشو له کردم ریختم داخلش
چای رو دم کردم ، قهوه ام گذاشتم براش و نشووون به اووون نشوووون هر کدوم دو قاشق لوبیا گرم خوردن ، نه این بد باشه معررررکه بود مهرکه ولی پدر و پسر یادشون اومده بود صبح زود میلی ندارن شب میخورن😶
از صبحم دارم خودمو تو آشپزخونه میپلکونم
نون شیرمال درست کردم
قارچ و پیاز پفکی درست کردم
مرغ پولکی هم درستیدم
بوقلمونم ریختم تو غذا ساز با مواد دیگه قل قلی درست کردم گذاشتم فریزر بعد یکساعت توپک سکخاری درست کردم
سیب زمینی رستورانیم درست کردم
بالهام تو فرن تا بپزن
و دیگر من هلااااااااااااااااکم ، هلاک
الانم حس آزارم بیدار شد رفتم سراغ طلایی جیغشو در اوردم احساس میکنم بیحاله قربونش برم
روز چهارشنبه ایی بردم حموم اونم زیر دووووش 😁😁😁
دیگه برو بج اومدن قسمشون میداد و منو این رو تنها نذارن😂
خوب برین نماز بخونبم
تا درودی دیگر بدرود
بله زرنگن دیگه به تو زنگ نمیزنن.
چقدر کار کردی خسته شدم من🤣