نمیدونمم چقدر دیگه باید بمیرم و زنده بشم
فقط،میدونم بشدت کم اوردم ، دیگه نمیکشم
دردای جدید و ناشناخته ایی سراغم میان اول نمیترسم و بعد نگران پسرم که نباشم چه بروزش میاد و همسرم و ....
خسته ام ، کوفته ام ، ناتوانم ، درد دارم و درمان نه
بشدت دلم خواب میخواهد ، یک خواب عمیق و طولانی از اون خواب ها که پا میشی میبینی دیگه هیچ خبری از مشکلات نیست ، همه ی گره ها گشوده شده و ....
همیشه برای همه از خدا خواستم مشکلاتشان شکلات زندگیشان شود یعنی میشود برای خودمم؟
الانم طلا بر روی شانه ام آسوده خوابیده و من با چشمانی پر از خواب میترسم از خوابیدن پر کابوس
دیشب هیچ امیدی به زنده ماندن نداشتم شهادتین گفتم و خوابیدم دررکمال ناباوری صبح برای نماز بیدار شدم
........ خدایا مثل همیشه پناهم باش ..........
اسفندونه ی مهربونم ممنونم که هستی خدا رو شکر که دارمت بی نهایت مدیونتم عزیز مهربونم ، عاشقانه ، خواهرانه دوستت دارم♥️🌹♥️
عزیزم پستت برام گنگ بود امیدوارم هر مشکلی هست در بهترین حالت ممکن حل بشه
از این شب ها من زیاد داشتم و آرزوی این خواب طولانی را هم زیاددددد