سلام دوستان روشن و خاموش

چند روزه هواشناسی میزنه امروز بارونیه ، دیشب چک کردم دیدم از ساعت ۵و نیم شروع میشه با خودم گفتم به به نماز صبح زیر بارون عجب حال و هوایی

صبح پاشدم برا نماز دیدم صدای بارونی نیست ، رفتم پرده رو زدم کنار کورمال کورمال دنبال قطره ایی از بارون بودم نبود که نبود

مسواکم و زدم وضو گرفتم رفتم سجاده مو تو آشپزخونه پهن کردم ، نماز رو خوندم ، دعای عهد رو خوندم ولی دلم دنبال بارون بود که یکهو بارون گرفت و من از خوشحالی سجده ی شکر بجا آوردن دیگه تصور کن ، صدای بارون باشه ، پای صحبت با خدا باشی ، قرآنتو بخونی یک حال و هوایی وصف ناپذیر

، قرآنمو که خوندم ، سجاده و چادر رو تا زدم گذاشتم گوشه ، کتری رو آب کردم گذاشتم روی اجاق

بساط ساندویچ پسر رو هم حاضر کردم گذاشتم ساندویچ ساز

پسر ساعتای ۶ پا شد ، دلم میخواد فلکش کنم فقط ، گوشی رو کوک میکنه میزاره کنار تختش دیگه زووور فیلم نمیرسه بیدارش کنه من باید برم خاموش کنم ننه آزار بی ادب🤦‍♀️

اومده میگم چندتا ساندویج با انگشتا میگه ۳ تا ، میگم همه رووو خودت میخوری دیگههه ، با اون لبخندای وروجکانه ش ابرو میندازه بالا و اسم دوتا از دوستاشو میبره ، میگم بچه مگر من فست فودی مدرسه تونم؟🤨

با همون جریان که بهار میگه یک خر بوسم کنه یک بوس خرم نکنه ماست مالی میشه میره😂

میگه باشه بهشون میگم ساتدویجی ۲۰ تومن🤦‍♀️😂

از همون بچه گی که مهدم میرفت همه چی زیاد براش درست میکردم با اینکه همیشه مدارسش سطح بالان ولی گفتم بهش شاید کسی نداشته باشه ، یا صبحانه نخورده باشه ، لقمه شو فراموش کرده باشه ، یا اصلا دلش بخواد نذار نگاهش بدستت بمونه

و همین کلی ماجراها درست کرده😂

مهد بود برنامه غذایی داشت ، مثلا آش و اینا من همیشه غذاشو بعد نماز صبح درست میکردم که گرم ببره دیگه شهره ی شهر شده بودم🤣 به عنوان مادر نمونه ولی نمیدونستن بچه ی من بشدددت بد غذاس دلم خوشه همینجا به هوای بچه ها بخوره

دبستان که رفت اونموقع هنوز نه اینستایی بود نه تلگرامی که دستور غذا باشه خودم یک توپک اختراع کردم

سیب زمینی و مواد گوشتی و پنیر و قارچ و فلفل دلمه که الان دیدم خیلی مد شده

اونموقع درست میکردم یک ظررررف پر نگو پسرم میرفته اونحا عروسی میگرفته دیگه تو جلسه اولیا همه مادرا دستور میخواستن ازم😂

توپکای مامان پسرک مشهور شده بود 

میرفتم مدرسه یک مشت جوجه دور و برم رو میگرفتن خاله دستت درد نکنه واسه اون خوشمزه هاا

تا یک روز دوزاریم بالاخره افتاد نشستم به حساب کتاب سر اتگشتی دیدم من روزی ۲۰ تا میذارم چندتا این وروجک میخوره که همه شاکرن؟؟؟🤔

یک عصر تو خونه براش درست کردم روز جمعه بود هرکااار کردم نخورد 

دیگه نپرسیدم که مجبور به دروغ نشه رفتم به مربی بهداشت و معلمشون بسپرم دیدم اهووووک میگن خانم کجای کاری پسرت فقط پذیرایی میکنخ🤣

به مدت چند وقت تحریمش کردم فقط کیک و آبمیوه و شیر دادمش😁

والا زوره خیلیییی زوره کله سحر وایستی پای اجاق یک پاتیل درست کتی بدی ببره بعد یکدونه ام خودش نخوره🤦‍♀️

سالهای بعد سعی کردم هفته ایی یک روز ساندویج بدم و ...

تا شد کرونا که هیچ ، پارسال که خوب اومدن مقطع بالاتر نوجونن تو سن رشد 

باز گفت توپک گفتم باشه

باز،یک پاتیل هر روز درست کردم تا بااااز تو واتساپ همه دستور میخواستن از مامان گلش🤣

گفتم دوباره شروع نکنیااا ، لطف کن خودتم میل بفرما ، فرمودن نه اون موقع بچه بودن و اینا ، تا اینکا دوستش گفته بود درست کرده خراب شده زنگ زده بود گوشی رو داده بود مامانش اونم با من صحبت دستور لحظه ایب بازم وا رفته بود

یک روز دعوت بود خونه دوستش یک ظرف بزررررگ درست کردم براشون فیلمم گرفتم از طرز پخت دادم برد کلی خوشحال شده بودن

😂😂

ولی دوستیشون دوومی نداشت بنا به دلایلی که بعد شاید بگم از سری مسائل و مشکلات نوجوونا

خلاصه امسال گفتم وای به حالت ، توپک موپک خبری نیست ، اسنک و ساندویچ و لقمه نون پنیر و گردو و حلوا و تخم شربتی و اینا جراااات داری باز بری عروسی بگیری و خودت نخوری

و جالبه بخشنده هست ، گیرنده نیست 

یک روز اومده یک کیک گذاشته رو میز میگم این چیه میگه ، دوستم از اسنک خورده خیلی تشکر کرده چون هر روز میدم بهش،مامانش گفته پس تو هم از خوراکیات باید به دوستت بدی هر چی میگم نه میگه مامانم ناراحت میشه و اینا😂بزووور گذاشته تو کیفم 

بهش گفتم شنگولی دیگه کاریتم نمیشه کرد خدا خودش عقلت بده🤣

اهااان اینم بگم دو روز پیش اومدا میگه بابا ۲۵ بده میخوام دوتا آبمیوه بگیرم ، میگم منکه میذارم تو این سف شلوغ و مریضی نرو ، میگه نه دلم خواست از اینجا بخرم میگم چرااا حالا دوتتاا میگه حالا گفتم کیو میخوای باز،مهمون کنی؟😂دیگه فرمودن دوستم دیروز مهمونم کرده فردا من جبران کنم یعنی له کردن این بر من واجبه دیگه نمیگه من هر روز دارم مهمونش میکنم🤣

این هم از این🥴

خلاصه حاصر کردیم واسه خودمم لقمه پنیر و قارچ گذاشتم تو ساندویچ ساز عجب چیزی میشه 😁

بعد هم بدرقع شون کردیم و تو هوای بارونی با طلا ی فضول ماجرا ها داشتیم

یعنی امروز فقط فقط دلش میخواد رختخواب بکشه رو سر بخوابه رو سرو کول من دیگه ساعتای ۹ گفتم بچه من کار و زندگی دارم پاشو ببینم البته در کمال ادب و احترام که یک موقع بهشون بر نخوره😂

دیگه پاشدم  جارو پارو کردم ، لپه هاایی که از دیشب خیس کرده بودم رو گذاشتم پخت با برنج ، گوشتم گذاشتم بیرون ،  مواد کوفته رو درست کردم گذاشتم یخچال الانم پا دفتر و دستکمم برای قانون ۶۶ روزه طلا هم رو کولم خواب همراه با مارش😂

کلا ننه نق نقوئه😂

برم کوفته رو بذارم رو اجاق 

شاید اومدم یک پ ن گذاشتم در مورد کارشناس و وکیل موزمار و ... ببینم چی میشه

مرسی که همراهمین

روز و رزگارتون عسل