سلام دوستان روشن و خاموش
دیروز عصر مادرشوهر تشریف آوردن
زنگ زدن به همسر من میخوام بیام اونجا
بماند همون لحظه نصف کامل دندونم یک هو شکست و در اومد و من چقدر حالم بد شد
اومدن از همون دم در پز دختر گلش ، من فقط روی سایلنتم ، روزه ی بشدت سکوت گرفتم
هر لحظه از خودم میپرسم واقعا من خودمم؟ چقدر ناشناخته شدم حتی برای خودم
همسر بیرون بود ، مادر شوهر خواست بره دستشویی نتونست پاشه ظرف اوردم براش ، حالا جاری و دختر گلش تنها نیستن منم شاید رفته باشم جزئشون ، شایددد چون من هر کاری کنم وظیفه س ، اشکالی نداره من فقط دارم برای رضای خدا کاری میکنم نه برای تشکر از این جماعت هزار رنگ
شب براش سوپ پختم ولی از اونجایی شانس من بسیااااار قشنگه تا قاشق سوپ رو خورد شروع کرد بالا اوردن
قبلش آنتی بیوتیک رو با معده ی خالی خوردن هر چی گفتیم گوش ندادن ، میوه و آب نمیخورن که نخوان برن دستشویی نه اینجا خونه خودشونم
خلاصه که شانس من خیلی شیکه خیلی
دیگه همسر زنگ زد به برادرش ، برادرش گفت مسموم شده ظهر غذای مونده خورده
ولی خودش امان امان من جلوشم مگر نه میگفت بخاطر سوپاس هر چندم جوری میگه که خودشون بگیرن
اصلا دوستشون دیگه ندارم ، تحملشونم ندارم
تحمل هیچیشونو ، دروغا ، حرفا ، اداها
همش دخترش دخترش دخترش
پریشب کل تک و طایفه دامادش خونه ایشون دعوت بودن
من دیگه تحمل اینهمه تناقض رو ندارم ، مگر ما آدم نبودیم ، همه ی بحث پدر منم همین بود
از صبح نشسته میخواد سر صحبت دخترشو بکشه پیش من یا تو آشپزخونه ام یا با طلا خودمو مشغول میکنم یا تو گوشی خودمو خفه میکنم
دیگه هزااااار تا مدل مانتو و جواهر دوزی دیدم
با خودم میگم یلدا تو خوب باش فردا روز مادرشوهر میشی
باز باز خودم دعوا میکنم که لعنتی مگر الان بدی؟ چه کار دیگه باید بکنی
ول کن این خوب بودن کاذب رو ، مادرتو خوب بود برای عروساش کسی برای تو خوب بود؟ برای مادرشوهرش خوب بود ، عروساش براش خوب بودن؟
خوب بودن کاذب یعنی احمق بودن
من نمیخوام دیگه ، الان دلم میخواد زاااار زااااار گریه کنم
دختر گلشو دامادش الان اومدن خدا حافظی کنن برن یزد
ایشونم یکهو شروع به پز که آرههه چقدررر باید بره سونو و آزمایش ، اوندفعه فلااان تومن داده و .... من فقط تو گوشی بودم سرمم نیوردم بالا ببینم چی میگه
تا اومدن جوری بیایین کمکم کنید برم اونجا بشینم و فلان انگار من درخت چنارم خو لامصب مگر من نگفتم ، که چی اینکاراتون ، مثلا شما خوبین ، من شمرم؟؟؟
صبح صبحانه شو دادم مفصل
تخم مرغ با عسل خورد دعا کردم فقط چیزیش نشه
میوه دادم و ... چه کار کنم دیگه
بعدم که اونا رفتن پشتشو کرد اینور خوابید
اینقدررررر سرد رفتار کردم با دختر و دامادش گرفتن البته نمیگیرن پر رو تر از این حرفان
چرا من الان اینقدر پر بغضم ؟
خدایا دوستم داشته باش ، من نمیخوام بد باشم من نمیخوام سیاه باشم
ولی دلم پر درده
همش داره جلو چشام رژه میره مادرم التماس میکرد بیام ببینمش
تا پتی اتاق عمل گوشی اینو و اونو میگرفت یواشکی زنگ میزد التماس
بعد عملش و ... من نیومدم ، من کوتاهی کردم ، دستم از چاره کوتاه بود
من اسیر بودم
بارها بهش گفتم نگو که دلم میشکنه باز میشینه جلوم حرصمو در بیاره از زن بابات چه خبر ، خونه باباته ، بابات بردش مکه ، فلان برادرت کجاس
دیگه نتونستم مهار زبونمو بگیرم دست گفت فلان برادرت کجاس گفتم قبرستون
نتونستم بخدا نتونستم خودمو کنترل کنم اشکامو کنترل کردم خیلی بود
زن حسابی شیرین بیا شیرین برو
ا چرا آخه؟
عیدم پسرای خواهرشوهرم اومدن اینجا بچه ان
شانس من شب قبلش خونه ننه جونشون پر خوری کرده بودن ، اومدن پیش من کلی پذیرایی و ... بعد رفتن حال یکیشون بد میشه مادرشم میگه حتما غذای زندایی کپک زده بود اونم اومد به من گفت
حالام این
بدم میاد از همه شون
برم واسه نهار کباب تابه ایی بزارم کلی هم سوره بخونم چیزیش نشه
روز اول هفته و اینهمه قر ، چقدر بد شدم
شرمنده
شرمنده ی خودمم اول که گذاشتم اینهمه بد تا کنن باهاش
گذاشتم اینهمه غصه تو دلش تلنبار بشه که دیگه نتونه ببخشه ، فراموش کنه
خدایا روتو ازم برنگردون تنها امید خودتی
چه طاقت و صبری داری
این بنده خدا که اینقدر بیماره و عاجزه از راه رفتن و دستشویی رفتن به نظرم نباید اینجوری زحمت بده به دیگران !
خصوصا عروس که وظیفه ای نداره واقعا …
چقدر اذیت شدی …