سلام دوستان روشن و خاموش
دیروز و امروز احساس میکردم مهر و قفل صبرم و سکوتم لحظه به لحظه داره میترکه و صدای چرق چرقشو میشنوم
دیروز ظهر براشون کباب تابه ایی درست کردم ، باسیب زمینی و هویچ بخار پز کنارش و گوجه و ... خوردن نوش جونشون دوست داشتن خیلی هم کم غذان
من از کار کردن براش ناراحت نیستم ، از اینکه بتونم دستشو بگیرم یا حتی ظرف زیر پاش بیارم خدا میدونه که ناراحت نمیشم ولییی رفتارا ، حرفا اونه که غمگینم میکنه ، برای شب هم سیب زمینی تنوری تو فر گذاشتم همراه تخم مرغ آب پز خوردن
دیروز عصر ، من هر چی بهش میگم چیزی لازم دارید بیارم براتون و چون معده شون حساس بود د شانس منم گل و بلبل و اینکه قند خونشونم بالا میترسبدم چیزی بیارم
گفت بابونه دم بده ، دم دادم براش
هر چی گفتم میوه گفت اصلاااا ، معدم ترش میکنه
خرما و انجیر و گردو و عناب و .. گذاشتم پیشش تو یک ظرف که بخوره از همون شب اول
یکهو دیروز عصر به همسر گفتن داری میری بیرون برام آبمیوه بخر
گفتم خوب مادر من چرا چیزی نمیگی؟؟
گفت دلم ضعف میره و شیرینی میخوام 🤦♀️
گفتم خرما و انجیر کنارت گذاشتم گفت نه آبمیوه ، دیگه واسش شربت آلبالو درست کردم گفتم بیسکوئیت ، کیک چیزی میخوای بیارم گفته نه
همسر رفتن نون بخرن منم رفتم آشپزخونه ، ظرفامو شستم ، برای شامم سیب زمینی شستم گذاشتم فویل و تو فر ، میوه هم شستم دیگه هلاااااااااک بودم از گرما
یک مدته یکهو ضربان قلبم انگار بزوره و تعرق و گرمای وحشتنااااااک
همسر اومدن گفتن واسه مامان و خودمون شیرموز درست میکنی؟
گفتم چشم الان نشستم خسته ام میوه خوردین بعدش
گفت نه بزار خودم درست میکنم
حالا میدونه من آدمی نیستم بشینم اون پاشه
منم از وقتی غذاساز و اینا هستن مخلوط،کن رو کلا جمع کردم ایشونم سیستمشون فقط با مخلوط کنه گفت کجاس گفتم انبار بزار خودم با همین درست میکنم
دیگه پاشدم رفتم درست کنم موز و شیر رو ریختم گفتم شکر بریزم یا .. نگذاشت حرفم تموم شه گفت شکر نه نه هیچی گفتم مگر میشه یکهو پاشدن بیا برو فیستو بخوابون خودم درست میکنم
دلم خیلی گرفت حالمم خوب نبود ، جلو مادرش اصلا حرکت بجایی نبود
وضو داشتم تازه اذان گفته بودن
سجادم همون گوشه آشپزخونه بود پهن کردم نمازمو خوندم ، قرآنمم خوندم
همون موقع خواهر شوهر کوچکه زنگ زده بود داشت با مادرشوهر صحبت میکرد و مادرشوهر گفت خودم میرم دستشویی که همسرم با خنده گفتن چرا دروغ میگییییی اصلا راه میری؟ منو یلدا ظرف زیر پات میاریم دیگه من رفتم حموم دوش بگیرم بلکه حالم بهتر شه ، سر سجاده بغض داشتم ولی نذاشتم اشک بشه نمیخواستم شکایتی داشته باشم از کسی تو اون لحظه
اومدم بیرون همسرم گفت چی شد ؟ از دستم ناراحت شدی؟
گفتم نذاشتی حرفم تموم شه
اول که میبینی حالمو اینروزا دوم من خواستم بگم عسل یا سه شیره چیزی بریزم
که معذرت خواهی کرد
دیگه نشستیم گفت میفهمی خواهر کوچکا چی گفت ؟
گفتم چی ؟ گفت که گفته مامان رو پوشک کنید یا سون وصل کنه ، خندیدم گفتم این کلا باید همه جا یک تز بده پامانت پاشو عمل کرده که راه بره نه که بیوفته
دیگه مادرشوهر فرمودن اره مثل ننه بزرگاس خواستم بگم نه فتنه س ، نخود هر آشه و ..
دیگه یکهو بحث ماشینای دختراشو کشید وسط که آره دنا مدل ۱۴۰۰ خریده ۹۵ تومن🤦♀️
این زن چرا ما رو گاگول فرض کرده😭
پسری از اتاق پیام داده چرا عزیز اینقدر چرت میگه؟
که از اونجایی یادش دادیم احترام بزرگتر واجبه اومد بگه اشتباه فرستادم و توجیح ت پیاما ، دیدم اینکه بخواد دروغ بگه بدتره گفتم نه خوب گفتی زدب به هدف 🤣
حقیقتش نمیخوام زیادی احترام بزاره مثل خودمون یکجاهایی باید حرفشو بزنه بدون ترس
خلاصه این هم از این خزعولاتش
ساعت ۹ هم خوابیدن ما هم حدودا ۱۱ و نیم ولی چشتون روز بد نبینه تا ما چشمون گرم میشد ، دستشویش میگرفت ، همسر رفت کمکش تا باز خواب رفتیم دختر احمقش زنگ زدن که رفتن دکتر ، دکتر گفته استراحت ۵ روز
اینم انگار تو غاره بلندددد بلنددد صحبت و قربون صدقه و ...
بعد فرمودن نگران نباش بیا پیش خودم مراقبتم ، نرو سر کار و ...
اینجاست که میگن خوشا کوری که عصا کش کور دیگر شود🤣
دیگه من به بدبختی خواب رفتم
صبحم که من پاشدم واسه نماز ، دعامو خوندم و ساندویچ پسر رو حاضر کردم و صبحانه ایشون و پسران
سر صبح من بیدار بودم دستشویی داشتن گفتم من میگیرمت پاشو بریم نتونست دیگه همسر بیدار شدن طفلک تلو تلو میخوردن اوضاعی خندم گرفته بود😂 گفتم خودت نیوفتی حالا
خلاصه دیگه طفلان صبحانه خورده ، نخورده رفتن باز ما موندیم و مادرشوهر
که گفتن جاری نوبت گرفته باید بره مرکز استان ، گفتم نهار گفت نه میرم خونه قراره جاری بیاد
دیگه من جارو پارو کردم ، ظرفامو شستم ، نشستم که طلا خانم بخوابن
ایشون شروع کردن به صحبت که آرههه حالا تو این وضعیت طفلی خواهر شوهر دکتر گفته ۵ رووووز استراحته
من سکوت مطلق سرم به گوشی گرم
باز گفتن چقدرررر حاملگیای الان سخت شده دیگه گفتم قفله به چرق چرق افتاده یکهو ترکیدددد ، گفتم مگر زمان ما سخت نبود؟ مگر من از همون ماه اول اذیت نشدم؟ کدوم دکتر رفتم ؟ فقط دوبار سونو اونم یکبارشو اومدم اینجا برم پیش دکتر شما ردینم سونو با هزینه خودم
دیگه ساکت شد و پر از باااد
ببینید تند نگفتم ، آروم گفتم ، در کمال ادب و احترام گفتم ولی گفتم نتونستم طاقت بیارم هزاران بغض گذاشتن تو گلوم چه انتظاری دارن هنوز
اخما رو کشید تو هم به زمین خیره
رفتم که غذای کبوتر و فاخته ها و گنجشکای حیاط رو بدم همونجور خیره به زمین گفتم روسری منم از بند بیار گفتم چشممم
آوردم ، کرد سرش پتو رو کشید روشو خوابید
منم رفتم تو آشپزخونه یکساعتی بد دیدم پاشده واکر رو کشید جلوش گفتم دستشویی داری گفت آره اینجا دیگه مظلوم شد باز😂
کمکش کردم شکر خدا راحت پاشد الهی شکر بهتر از همیشه رفت دستشویی اومد کمکش کردم نشست و بعد هم همسر اومدن و بردنش
اینقدر دلخور بودم فراموش کردم غذا درست کنم ببره همراهش البته که گفته بود جاری میاد ولی جلو همسر گفتن تنهان و نون پنیر میخورن تا بیان دنبالشون🤷♀️
دیگه الله اعلم
هر روز زنگ میزد که تنهام ، بیا ، دیروز میگه یک لحظه تنهام نگذاشتن همش پیشم بودن😂
این هم از این
پشت خط دخترش میگفت سونوم خوب بوده آزمایشم نمیدونم چی بوده ، دکتر نمونه برداری کرده و من حتییی نپرسبدم چی شده چی نشده اینقدر که برام مهم نییست هر چندم اهل پرس و جو نیستم تا خود شخص بهم بگه
دختر عمو هم نمیدونم دیگه باهاش چکار کنم ، مرزهای فضولی رو همینجووووور داره میدره
دیروز باز پسر اومده ناراحت که فلانی اومده گفته الهام گفته نههه بابای پسر معلمه فلانه معاون نیست
عجب اوضاعیه هاااا
امروز میخواستم بهش زنگ بزنم بگم چند درصد از حرفایی جابجا میکنی مطمئنی؟
یکی فضولتر از خودتو پیدا کردی؟
من چقدر از پسرت و مدرسه اش میپرسم؟
والا من نهاااایتی دیگه از بچه بپرسم معلمت کیه که اونم نمیشناسم تمام اینم دیگه از بس مدرسه مدرسه میکنن
چطوره که با وجود دو تا بچه هنوزززم وقت برای فضولی دارن؟
نکنه ما آنرمالیم؟؟؟؟
خیلی دلم میخواد یکچیزی بهش بگم باز میگم ولش کن
سالاد الویه درست کردم همسر بیاد بخوریم بخوابم که دیگه مغزم خوابه خوابه
روز و روزگارتون عسل
خداروشکر وسط این همه بدبختی حداقل مادرشوهر رفت ؛))
خدا خیرت بته
رحمت به شیر مادرت.
آقای همسر هم در زمان مناسب،اعمال قانون کن :)))
طفلک پسر
پ به تو چه پدر من چه کارس،مفتشی؟فضولی؟چی؟ بهترین دفاع حمله س
بگو منم شنیدم پدر تو،بیکاره میام بگم؟