سلام دوستان روشن و خاموش

روز چهارشنبه کلی نوشتم ولی همسر اومدن زخیره رو زدم که بعد بیام تمومش کنم ارسال کنم دیگه همونیه که بیاد 

الانم دیدم خیلی دیگه گذشته بیخال ارسالش شدم

دیروز که جمعه بود صبح پاشدم دلم یک تمیز کاری اساسی میخواست و یک غذای نا پرهیزونه و غیر مجاز والا دو هفته دیگه بسه 🥴

گفتم نهار رو پیتزا بذارم

به همسر گفتم بعد دیدن جیران خمیر پیتزا رو میگیرم و اینجا رو کلا میتومونم بهم و تمیز میکنم😁

که خداوند خیرش دهد لپ مطلب رو گرفت

جیران رو دیدیم ، خمیر رو گرفتم  ، و آما پسر عزیزم ساعت ۶ صبح کاملا خود جوش و سحرحیزانه پاشده بودن که بازی کنن آخه اولتیماتوم دادم از امروز بیشتر از دو ساعت حق بازی نداره

دیگه خمیر رو گرفتم بیهوش خواب بود باباش گفتن پسرررر عزیززززم بخواب گلم چشات درد نیان والا این چه وضعشه منم با ایش،و اوش،نگاشون میکردم

خلاصه خوابیدن بع طبع دیگه دست و پای ما هم بسته تا دردانه خوابی آسوده داشته باشند و سوگند که اگر تنها بودم جارومو میزدم پارومم میزدم اونم بخوابه به من چه😂

دیگه ما نشستیم ور دل پدر پته مونو دوختیم تا پسر بیدار شدن خمیر ما هم ور اومده بود مواد رو حاضر کردم 

همسر گفتن من گلدونا رو میکشم جلو زیرشونو تمیز میکنم و مبلا و اینا ، تو دلم گفتم خدا جد و آبادتو هم بیامرزه ، خدا خیر دو دنیا رو بهت بده ولی زبونی گفتم اوااا عزیزمم بذار خودمم بیام جون عمه م😂

خلاصه آن دو دست بکار شدن منم اون لالوها میومدم یک تغییراتی میدادم و اوامری میفرمودم و میرفتم

خلاصه خونه طی کشیده شد گلدونا تمیز و مرتب شدن ، میز و مبلا گردگیری شدن و تامااام

صبح زودم انباری یک جم جور سرانگشتی داشت خودم دو دقیقه ایی انجام دادم😁

دیگه ساعتای ۳ نهارمم حاضر بود خوردیم ، قرار بود بریم جمعه بازار

همیشه سبزیامو از سر صحرا میگیرم هم خوبه و هم تازه س ولی این فصل چون آخر سبزیای فصل قبله یک کم ساقه درشت و اینجوریان ولی همین موقع ها سبزی از جیرفت میارن تو ماشین میفروشن سبزیاشون معرکه ان

قرار بود برم از جمعه بازی از سبزی فروشای جیرفتی شوید بخرم برای خشک کردن و سبزی خوردن که دیگه بعد نهار نه چشای من باز،میشد نه همسر گفتیم یک چرت اکی ثانیه بزنیم بعد بریم که چرتک همانا و شب شدن همانا هر چندم من درست نخوابیدم از دست پسر و طلای بد ادا که گهی روی دست میخوابه گهی روی گردن و ..

اونموقع هم پاشدیم چای و میوه خوردیم زدیم بیرون ، گفتم دیگه بیخیال میرم از همون صحرا میگیرم که کلم سنگم بخرم برای کلم پلوی خوشمزه

شیر رو هم همیشه محلی میخرم هم تازه س و هم خیلی چرب و شیرین و خوشمزه که دیر رفتیم تموم شده بود ظرف گذاشتیم واسه امروز

پسر هم دلش شیرموز خواسته بود حالا هر روز هفته میخورااا همین امروز که شیر نبود پدر عزیز رو دلش بود بچه ش دلش شیرموز میخواد رفتیم از هایپر یک بطری شیر گرفتیم اومدیم نماز و قرآنمو خوندم و من نشستم پای پته ، همسر رفتن شیر موز درست کردن ، خوب من همیشه معجون درست میکنم ولی این بزرگوار نهایتش به جای شکر سه شیره بریزن

اوردن ریختن تو لیوانا خوردیم دیدم ترشن ولی به روی خودمون نیوردیم چراااا آخهههه؟؟؟؟ من فکر میکردم موزش ترشه و چون موز نمیخورم نمیدونستم ، و بعد موزش رسیده و خوب بود گوشه ی ذهنم درگیر بودم پس واسه چیه؟ دلمم نمیخواست چیزی بگم چون همسر درست کرده بود نمیخواستم تو ذوقش بخوره🤦‍♀️ تا پسر به زبون اورد که ترشن نکنه شیرش ... تازه دوزاری یَک یَکمون افتاد رفتیم امتحان کردیم دیدم بشددددت خراب است😂 ولی چه کنیم دیگه کار از کار گذشته بود و همگی خورده بودیم سریع سرچ کردم چند راهکار بود یکی سرکه سیب و آب زیاد سریع خوردیم ، پسر رفت بالا اورد ولی ما نه ، همسر زنگ زد ۱۱۵ که ما شیر فاسد خوردیم خانمه اپراتور تا شنید یک جووور گفت واااای و استرسی شد از خنده مرده بودم دیگه سه تنفنگ دار ریختیم بالای ماشین پیش بسوی بیمارستان ، همسر و پسر اول رفتن من با طلا موندم تو ماشین که همسر گفتن دکتر پت مت ، یعنی وااااااقعا پت و مته گفته سه ساعت همینجا باشین بعد که چیزیتون شد یک کاری میکنیم🤣 خلاصه یک ساعت دور دور کردیم خدا رو شکر چیزی نشد اومدیم خونه و لالا

ولی چون دیر خوابیده بودیم من دیر پاشدم و خواب موندم دیگه ساعتای یک رب به هفت پاشدم سریع همبر انداختم کف ماهیتابه ، کتریم آب کردم گذاشتم روی اجاق ، سیب زمینیم خلال درشت زدم شستم ریختم کنار همبر سرخ شه ، قارچم شستم اسلاید کردم و گوجه ، همبر رو برگردوندم پنیر ورقه ایی انداختم روی به سیلا نمک و آویشن زدم در تابه رو گذاشتم 

چایی دم کردم شد ۷ ساعت زنگ خورد ولی من هنوز لباساشون اتو نزدم رفتم که میز رو بیارم تو آشپزخونه اتو بزنم همسر به دادم رسبد و گفت اتو میزنه

منم همبر رو برداشتم ، قارچ و آبلیمو و نمک و اویشن رو ریختم اونم تفت دادم سیبا رو هم برداشتم ، وای پسر ساندویچشو گرفتم گذاشتم لای فویل ، شربتم درست کردم ریختم تو بطریش ، صبحانه رو هم حاضر کردم و بردم و خوردن و راهی شدن

یک حسسس خوبی داره بعد دو هفته استراحت پسر امروز تنهام😁

من و طلا خانمم بعد رفتنشون جم و جور کردیم و یک جارو و تامام و مراحل فیلم کردن طلا خانم سر خوابیدنش ، ساعتای ۹ هم پاشدم یک کیک دلبرانه ی نسکافه و موزم درست کردیم ، عدسم گذاشتیم برای عدس پلو پخت 

پیاز رو خلال کردیم و گوشت چرخکرده رو خوب تفت دادم و زردچوبه و کشمش پلوییم زدم بهش با نمک خوب تفت خورد عدس رو اصافه کردم و دارچین و زیره در  تابه رو بستم گذاشتم با هم جا افتادن زیرشو خاموش کردم 

برنجمم خیس کرده بود یک رب دیگه برم برنج و بزارم روی اتیش آخراش رشته پلوییم بریزم توش و بعد آبکش کنم بعد لایه لایه عدس و برنج بریزم در آخرم زعفرون وووو خرمای شاهانی و تمام

کیکم تو فر بود دختر داییم زنگ زد هی من میبایس گوشی رو بزارم برم سراغ کیک و چون مکالمات به هیچ وجه کوتاه مدت نیست دیگه این چیزا عادیه

این هم از این

خیلی سعی میکنم تو دنیای پسرم برم و باهاش همراه بشم

کالاف نصب کردم با هم بازی میکردیم حتی گاهی رقابتی گاهی نه من سیبل میشدم اون پیشرفت کنه و امتیاز بگیره لولم ۱۵۰ بود کلی تفنگ گلد و .. میرفتیم مپ زامبی و .. ولی یک وروجک عید اومد کلا از بیخ و بن کلافمو حذف کرد باز تابستونی بازی کردم و کلی خودمو خفه کردم چند وقت همسر حوواسش نبود و زد ناکوتش کرد

میخوام اینو بگم ، سعیم بر این تو دنیاش باهاش همراه بشم ولی گاهی واقعا سخته ، خوب بود همه چیز ولی بعد فوت بابام و عصاب خوردیای من فاصله انداخت بین منو پسرم ، اون دنیاش داشت تغییر میکرد و من روز به روز بی حوصله تر ، یک مدت انگار دیگه هم و نمیشناسیم باز اومدم باهاش دوست بشم ولی دیگه خواسته های اون تغییر کرده 

یکی از مورد علاقه هاش رپه چیزی که من اصلااااا دوست ندارم انگار کردنشون تو لوله پلیکا و گفتن بخون ، باز گفتیم باش خواسته ی شما متین و باز این خودتی چقدر برای وقت و گوش و ذهن خودت ارزش قائل باشی و هر چیزی رو گوش ندی همه جا خوب هست بدم هست  خواهش کردیم رپ فهش،و چرت و پرت گوش ندن که الهی شکر پذیرفتن و هر رپی بخواد گوش کنه اول میره تحقیق میکنه یا تکسشو میبنه

این چند روزی خونه بود ازم خواهش،کرد با هم گوش کنیم ، گفتم باش ولی به معنای واقعی غللللططط کردم مایی که با معین و سرژیک و لیلا و .. بزرگ شدیم چه به این آهنگا

ما که آهنگامون قر میوردن تو کمرمون فراوون

یادمه من آهنگای قمیشی رو دوست داشتم یواشکی میبایس گوش کنم و علیرضا افتخاری رو سی دی شو داشتم مامانم خونه بود دعوا میکرد که اینااا چیهه شما جوونا چرا اینقدر دلمرده ایی شاد بزارید بابا😂

کلا با رنگ مشکی و تیره و آهنگ غمگین بشدت مخالف بودن

با اینکه داغ دو جوون دیده بود مادر شهید بود و سختی زیادی دیده بود ولی دل جوون بود

خلاصه به پسر گفتم تتلو دیگه ارزش گوش دادن نداره ولی اون اوایل یک آهنگشو خیلی دوست داشتم ، آهنگ بزار تو حال خودم باشم ، که عانا و فانا آهنگه رو گذاشتن

خیلی خوب بود 

میدونید یادآور شد که چه روزای سخت و طاقت فرسایی رو پشت سر گذاشتم گوش دادن به اون آهنگ باعث شد خودمو بیشتر از،بیشتر دوست داشته باشم و خدای مهربونم که لحظه ایی تنهامون گذاشت

دیگه آهنگ رویا و قلب بنفش رو گذاشت باز بهتر بودن رپ روسیم گذاشت که اهنگه خوب بود ولی آمااان آمااان از صدا🤣

خلاصه با دنیاش همراه شدن تاوان داره

دیشب کارشناس کشاورزی پیام داده سند دارید بیارید امروز باید بریم ببینیمش 

کاش تموم شه بره پی کارش بابا چیزی نخواستم فقط تموم شه

هررر شب خوابشون میبینم تو خواب نادم و پشیمان و .. ولی بیداری میدونم کخ ذره ایی اینجور نیست و دلم بدرد میاد که پشت هم وایستادن که کمر منو خم کنن

حالا که خودمو دوست دارم اصلا نمیخوام بهشون فکر کنم ولی گاهی فکرا میان سراغمون 

امروز داشتم با پدرم صحبت میکردم ، دیدم دیگه بخوامم نمیتونم کم کاریا و بی مهریاشو ببخشم و نمیدونم الان اون دنیا حالش چطوره 

با دختر داییم صحبت بود گفتم پدر من اینقدرررر من و با عروساش یکی دونس که دیگه یااادش رفت من دخترشم هم خونشم اونا عروسن

هر کجا میرفت سوغاتی من با اونا دقیقااااا یکی بود حتی بچه بودم روسری من مثل اونا بزرگونه بود

هر کاری هم میکنم دیگه نمیتونم قلبا ازش راضی باشم 

هر چی هم همسر میگه بریم سر مزار از زیرش در میرم همون سر سجاده فاتحه میخونم

عزت و احترامی که پدر و مادر به بچه شون بدن رو هیییییچ کسی نمیتونه بگیره و چه افسوس که این عزت و احترام رو خوده پدر و مادرم از من گرفتم و الهییی شکر که عزت و احترامی که خدا خودش بهم داد ولی جای یک سریا زخما و کمبودا خوب شدنی و پر شدنی نیست که نیست

امروز گلایه ام از خوده خوده خوده پدر ک مادرم بود

 خوب تموم کنیم امروز نوشته رو تا اشکامون سرازیر نشده سر شنبه ایی😂

یادم رفت از دختر عمو بگم دیگه طولانی شد تو پست بعد میگم

الهی که روز و روزگارتون عسل باشه

خدا یارو یاورت