اول از همه چیز به سمانه جان نازنینم تسلیت میگم واقعا از خداوند بزرگ براتون صبر میخوام 

 

اسفند ، اسفند پر مشغله و پر تکاپو

ولی قشنگ

درخت نمیدونم چی ، پشت پنجره شکوفه بارونه و من عشق میکنم با صدای گنجشکای لابه لاش

اولایی شکوفه داده بود من پای چرخ خیاطی اصلا فرصت نمیکردم برم بیرون تو حیاط و آرزوم بود کارای خیاطیم تموم شه و برم چندتا عکس بگیرم

خدا رو شکر کارای خیاطی تموم شد

دوتا مانتو برای خودم دوختم ، یکی خردلی پشتشو گلدوزی کردم ، گذاشتم پیج هنریم

دومیم راحتی و کوتاه و خنک حالت پیراهن مردانه

دوتام شلوار یکی کتان و یکی کلاسیک و راسته هم جنس مانتو ولی مشکی

برای پدر و پسر ست پیراهن و شلوار و دوتا اسلش

اینم از خیاطی عید ، ( الهی هزاران مرتبه شکر)

هر سال از دو ماه قبل خونه تکونی میکردم ، ده ها مدل شیرینی ولی امسال

تازه دیشب آشپزخونه تموم شد و انباری پایین اندکی🥴

خدا رو شکر امسال حساسان به انباری نمیان و من چقدر خوشحالم

الانم منتظرم پسر بیدار شه بریم شروقت انباری بالا

همیشه عادت دارم خونه رو به معنای واقعی بتکووووونم

کمکی نمیگیرم چون چند سال پیش میگرفتم ولی کار خودم بیشتر بود و تازه پشتشون میدیدم فقط سَمبل کردن

امسال به خودم میگفتم یلدا ، یلدا جان من بیخیال نساب ، یک کم بفکر خودت باش ، در حد معقول باش ، دست از افراط بردار با خودم میگفتم ارزش دستای تو بیشتر از ایناس ، خلاصه تا حدودی موفق بودم

هر سال تمام کارا رو تنها انجام میدادم ولی امسال گفتم باید کمکم کنید

و انصافا کمک دادن ولییییی

همسر خیلی زیاد اهل قر زدنن خصوصا خسته بشن و میخوان همه چی فرمالیته تموم شه

من همیشه رو دور سکوتم

دیشب پسری میگفت تعجبم مامان چطور میتونه اینجور موقع ها سکوت کنه با اینکه من فکر میکنم الانه منفجر بشه

گفتم از آن نترس که های و هوی دارد از آن بترس که صبر  زیاد دارد یک موقع میبینی دیگه تموم شده و اصلا نیست

من آدمی نیستم بشینم دستور بدم و یا ... وقتیم بیان کمک عذاب وجدان میگیرم و خر درونم فعال میشه ولی دیشب زدم تو دهن خودم نشستم اونا ف رو سابیدن و دیوارا رو منم جم و جور کردم

تو سالی که گذشت سعی کردم خودمو ببینم و برای خودم ارزش قائل بشم درسته خیلی چیزا دیگه نهادینه شده

جدیدا ناخودآگاه خیلی ریز حاضر جوابی میکنم و بعدش عذاب وجدان نمیگیرم و زیر پوستی میخندم

مثلا پریشب چدنای گاز رو تو حموم داشتم میشستم همسر اومد کمک و طبق معمول پسر نازک و نارنجی سر اینکه من گفتم بزار یک کم دیگه بشمورمش قهر کرد و رفت اگر مثل قبل بود مینشستم غصه ولی گفتم خوووب برووو و چیزیمم نشد😂

همینقدر سطحی و مسخره ، فکرشم سخته من برای چه چیزایی حتی کوچک غصه خوردم و خود خوری که نتیجه ش شده ، در هر صورررت حق به جانب باشن ، در هررر صورت حق با اونا باشه

من دهنم باز شه سریعاااا مخالفته

رشته من معماریه همسر عمران من هررر طراحی بگم قبول ندارن و در آخر میگن مثلا معماری

در صورتی که طراحی من به روزه و اونا طبق اصول سفت و سخته خودشونن

سر هر چیزی ، سریع سلیقه من میره زیر سوال و من چون حوصله کل کل و به کرسی نشوندن ندارم ایشون فکر میکنن که من پذیرفتم بعلهههههه اینه و هر چی ایشون بگن صد در صدی درسته

.... حرف بسیار است بسیاااار

مادرشوهر رفته کرج پیش دختر جونش ، جالبه با پای عمل شده و تنها

و جالبتر دختر پا به ماهشو اینجا تنها گذاشته

راستی همسر بروز دادن که ناراحت شدن که گفتم پدر من تا باهات بد صحبت کرد قیدشو زدی وو ... مادرشه براش،عزیزه و ... و من دیگه کوتاه نیومدم و باز بازگو کردم تمام کاراشونو و پیش خودم گفتم شده هررررر روز بازگو میکنم و تکرار تا یادت نره پسر خوب

من دیگه اون کودن سابق نیستم

خواهرش اومده میگه من بالافاصله باید دومی رو بیارم و حرف...

گفتم منکه نمیتونم میتونستمم همین یکدونه برام بس بود که گفت آرههه راستی تو رحمتو برداشتی ، چی شدددد؟؟؟ سرطان رحم داشتی

من😯😯😯😯😯😯

گفتم من سرطان رحم داشتممممم؟؟؟؟؟؟

گوساله جااااان!!!!

ببین چه جانورانین اینا 

گفت نه نه ببخش با خواهر شوهرم اشتباه گرفتم

😂خودش که گاوه همه رو هم مثل خودش فرض میکنه 

اون دومی زنگ زد باز بحث رفت به همین سو اون فرمودن نفهمیدین سر چی بوده ؟

گفتم نه اتفاقا رفتم یزد نتیجه پاتولوژی رو میخواست گفتم ندارم و حرفای خودشون رو تکرار کردم که برید الان میگن این جفته این رحم

گفتم که دکتر گفته کدوم آدم بیسواد و الاغ این حرفه رو زده

گفت واااای مگر نبردییییی چراااا؟؟؟

یعنی دروغ میگن در حد بنزززز

لامصب خودت و خواهرت و پدرت کالبد شکافیشون کردین فیلم گرفتین چی رو انکار میکنید

گفتمش گفت نمیدونم والا منکه نبودم🤦‍♀️🤣

به قول همسرم بیشتر از این دیگه داریم به شعور خودمون توهین میکنیم🥴

😐😐😐😐

میدونید سال جدید چی از،خدا میخوام؟

خیلی بهش فکر کردم

از خدا میخوام برای همیشه یاد و خاطر برادرا از ذهنم پاک بشه

میخوام هر صبح پا میشم ذهنم نره طرفشون ، میخوام تا بخودم میام نباشه تو ذهنم دادایی که سرشون زدم ، پای خاطراتشون بغض کردم و اشک ریختم

من بد باختم به این جماعت بد ذات خیلی بد باختم

ابلاغ اومد واسه یک کارشناس دیگه ، به همسرم گفتم بیخیال بزار پرونده همینجور باشه با این دستگاه قضا از وکیل و دادستان و ... بگیر تا اخر که هر چیزی ازشون بر میاد جز عدالت

من دلم گرفته ، شکسته ، داغونه پودره 

اون که لکوموتیوران بود فکر میکنم باز،نشست شده ، میوه فروشی زده برای سرگرمیش گاهی میبینمش ، نمیدونم چرا از جلو مغازش رد میشم همه تن چشم میشم و این منو عذاب میده ، فقط میبینم سالمه دلم اروم میشه

هر کی پای صحبتم نشست شروع کرد نفرین و من گفتم نههه نههه نفرین هرگز و مسخره ام کردن که تو دیگه کی هستی باباااا

 

بزرگه یک زمانی که دوران نوجونی بودم جرم سنگینم شد یک کرم مکث فاکتور و یک رژ بی رنگ اونم با نظارت مادرم گوشه ی کیفم بدون استفاده ، خانم ایشون دیدن و فتنه به پا شد

تفاوت سنی من دخترش کمه نوبت اون شد ، شد رژ قرمزززز و جگری پررر رنگ و دلیلشش تو سن نوجونی حساسن نباید جلوشون رو گرفت که عقده ایی نشن

 

چند روز پیش دختر بزرگشون رو دیدیم تیپ ماشالله

من کاری به کسی ندارم و سرم به لاک خودمه

ولییییی اگر تیپ ایشون به چشم اومد چون همین تیپ رو من بزنم واویلاس

دختر کوچکش عکس پروفایلشو دیرم اول فکر کردم هنر پیشه س باز کردم دیرم نههه خودشه

دستا کلا تتو ، چشا رو کشیدههه و ...🙂فقط،جالبه برام همین

من از این جماعت منزجر متنفرم فقط،همینو خوب میدونم

.

نمیدونم دیگه وقت میکنم قبل سال جدید بنویسم یا نه

ولی از خدا برای تک تکون بهترینا رو میخوام و سال جدید پر از باشه براتون از دلخوشی

یا حق