سلام دوستان روشن و خاموش من

اول از همه چیز ممنونم از عزیزانی که پست قبل کامنت گذاشتن

کاش شما عزیز دلی که منو مورد لطف خودت قرار میدی و میخونی یک کامنت ولو یک استیکر بزاری زیر این پست

یکدنیا ممنونم از همراهی شما 

 

امروز از دردا میخوام بگم از دردهایی که خیلی وقتا تاب و توانمو گرفتن و از پا درم اوردم ولی من همچنان ایستادم ، از دردایی که لذت زندگی رو از من گرفتن ، از دردایی که به معنای واقعی درد بودن و هیچ بنی بشری تشخیص نداد

 

خوب از همون ابتدا

 

دوران بارداری از ماه شش سینه من شروع کرد به شیر دادن ولی نه شیر واقعی ، مایعی بی رنگ و به قول ما الک مانند 

بعد زایمان روزای اول که همه از کمی شیر آغوزی گلایه دارن من بی نهایت شیر داشتم به شکلی که بنابر حال بد و وخیم که نمیتونستم بلند شم با قاشق از روی سینه ام بر میداشتن و به بچه میدادن

و ۶ ماه بشدددددت شیر داشتم و بچه ۲۴ ساعته بی وقفه مگر برای تعویض پوشک زیر سینه بود ولی وزنی نمیگرفت 

هیچ چیز نمیتونست جلوی شیر منو بگیره ملحفه تا میکردم میگذاشتم روی سینه و باز خیس میشد 

بعد ۶ ماه که پسر شیر خشک خورد و شیر منو نخورد من تا مدتها شیر داشتم

خوب تا اینجا مشکلی نیست و خوشحالیم بابت فراوانی

 

گذشت حدودا ۱۳ سال پیش سردردای جان فرسای من شروع شد 

سردردایی همراه با حالت تهوع شدید ، فلج شدن سمت راست بدن ، فلج شدن سمت چپ صورت و ....

خوب تشخیص ساده میگرن بود ، میگرن عصبی و شدید

حدود یکساعت تحت درمان دکتر مغز اعصاب بودم ، دکتری با تجربه و کاردان که ۳ روز شهر ما بودن و مابقی تهران

من هفته ایی حدود ۳ بار حمله داشتم به وحشتناکترین شکل ممکن به شکلی که میبایس ۶ آمپول نمیدونم چی و دو دگزا با سرم در عرض رب ساعت به من تزریق میکردن تا تازه زبون من یک مقدار آزاد میشد و به معنای واقعی توپ شده بودم

انواع و اقسام آزمایشها رو هم دادم که در پایان دکتر با حالت زاری گفتن خانم یلدایی بدتررررین میگرن نهایت ماهی یا نه ۱۵ روزی یک حمله داره من قویترین دارو و تجویزها رو به شما دادم چرا اثر نمیکنه؟

و جالبه من خودمو میکشتم میگفتم دید چشم چپ من دیگه مخطل شده و انگار یک پرده جلوی چشم منه ، فشار روی سرم خصوصا قسمت چپ سرم و صورتم وحشتناکه ولی ...

تا اینکه یک مدت دهانم بشدددت آفت میزد تا دکتر فهمید گفت سریع ام آر آی و باز،نشخیص دادن امکان داره بخاطر حملات زیاد پشت چشمتون آب اورده باشه

خوب انجام دادم باز نتونستن تشخیص بدن و ارجا دادن به مرکز استان جهت سی تی و ... 

من دیگه بشدددت خسته شده بودم گفتم بیخیال اینا میگن عصبیه خیلی خوب من افراد رو اعصاب رو میذارم کنار

و اینکار رو کردم به مدت سه سال کلا با خانواده ام قطع رابطه کردم و واقعا دردام آرومتر و قابل تحملتر  شدن

خوب من دندونا خیلی یکدست و با جنس عالی بودن و زیبا ، همیشه تو خوابگاه بچه های عاشق دندونا و لبخند من بودن ولی شدت سردردای من به گونه اییه که مرتب دندونامو روی هم فشار میدم به بدترین شکل و در نتیجه دندونام کلا نابود شدن

دندانپزشکم افسوس میخورد که کل دندونا لق شدن

رفته رفته باز سردردای من بیشتر شد ایندفعه نه دیگه به شکل حمله بلکه دائمی حتی تو خواب

فشار وحشتناک روی مغز

اختلال در میدان دید

نداشتن تمرکز روی هیچ چیز

من قبلا یک کتاب رو یکروزه تموم میکردم الان چند کتاب هنوز صفحه اولم همون صفحه هم ده بار خوندم و چیزی نفهمیدم

نمیتونم حتی یک شماره حفظ کنم 

بارها و بارها گفتم من دید درستی ندارم 

چندین بار به چشم پزشک مراجعه کردم بار آخر گفتم آقای دکتر من الان شما رو میبینم اطرافت رو به شکل حاله میبینم 

یا شما رو اصلا نمیبینم ، گفتم روی هیچ چیز تمرکز ندارم ، کلمات ملق میزنن یک کلمه رو میبینم بقیه رو  و ....

معاینه کردن گفتن چشمات اصلا مشکلی نداره ، قطره ریختن و ته چشم رو هم نگاه کردن و گفتن مشکلی نیست و آز تیروئید نوشتن گفتن اگر مربوط به تیروئید نباشه باید بری سی تی که نبود و نرفتم

دیگه این اواخر مرتب حس میکنم تو یک فضای تنگ و تاریکم همه جا مه آلوده و احساس میکنم مغزم بشدددت تحت فشاره

گاهی احساس میکنم پشت سرم به حدی سنگینه که هر آن ممکنه از پشت بیوفتم و خودم رو به ظرفشویی میگیرم ، یا تعادل ندارم و ....

 

این گوشه ایی از دردای سر و مشکلات که خیلییییی بشتر اینان

حالا سینه حدود ۷ سال پیش یهو سینه م بشددددت درد اومد و انگار یک گوله آتیش سر سینه هام به حدی که نماز میخوندم برای رکوع و سجده جان میدادم ، لباسم به سینم میگرفت میمردم تا یک روز از سر استصال و ناچاری سر سینه م رو فشردم مثل پماد چشم ، ماده ایی شیری رنگ و سفت حدود ۸ سانت خارج شو بعد اون مایه دردش کشت منو ولی بعدش ارومتر شدم

سریع رفتم پیش دکتر متخصص زنان و ایشون گفتن باید معاینه بشی و انگار یک سرمی پیدا کرده با وجود درد وحشتناک من فشار میداد و چرک بزنه بیرون در اخرم گفت چیزی نیست به اصرار من سونو نوشت حتی یک آز هم ننوشت

که سونو باز چیزی تشخیص نداد

و مشکلات سینه من به غایت خودش پا برجا بود تا اینکه سال پیش به متخصص و جراح سینه و پستان رفتم یک معاینه سرپایی باز گفتن چیزی نیست برای اطمینان من گفتن بیا شهر خودم پیش فلان دکتر سونو انجام بدم

که من باز انجام ندادم

عید باز ایندفعه دیگه درد و مشکلات سینه به زیر بقل و دست راست سرایت کرد و خواستم سونو انجام بشه که همسر گفتن از تاریخ نسخه گذشته باید پیش دکتر برم و دیگه صلاح ندونستم برم مرکز استان گفتم میرم همینجا پیش متخصص زنان

و روز دوازدهم نوبت گرفتم برای ۱۵ م 

رفتم پیش دکتر از مشکلم گفتم بلافاصه پرسید آز پرولاکتین دادین گفتم نه ، که نوشتن ، گفتم مشکل دیر ندارید ؟ انگار دست گذاشت روی دلم اشکام بی اختیار شروع به باریدن کرد و گفتم از دیر که نگید گفت نه منظورم نگذاشتم حرفش تموم شه گفتم من الان شما رو نمیبینم دیدم نقطه ایی شده اگر شما رو ببینم اطرافتو نمیبینم و ... با حرفای من دهان دکتر باز مونده بود گفتم پیش چشم پزشک و مغز و اعصاب و ... رفتم و ...

حیرون مونده بود گفت آز ، ام ار آی ، مامو ؟؟؟ گفتم هیچیییی

گفت سردرد داری دیگه اشکام سیل شدن گفتم یک لحظه هم سرم آروم نیست فشار روی سرم وحشتناکه و ...‌ هاج و واج مونده بود

هر سه رو نوشت که انجام بدم

روز چهارشنبه آزمایش دادم عصر باید جوابشو بگیرم 

امروز ساعت ۸ مامو انجام دادم روز پنجشنبه جوابش میاد و ام آر آی ۲۷ م نوبت داده 

و احتمال تومور کنار غده هیپوفیز هست 

و امیدوارم بالاخره مشخص بشه عامل دردام

قبل عید یه خدا گفتم کاش عامل سردردام مشخص بشه

این اواخر علاوه بر همه دردا و مشکلات 

به صدا ، بو  بشدت حساس شدم

تو گوشام صوت دائمیه

و همهمه

دهانم بشدددت تلخه ، عطش دارم ولی آب بخورم حالم بد میشه و وووو

الهی که پایان خوشی باشه بر دردام

محتاجم به دعاهای پر مهر و محبتون خصوصا تو این ماه عزیز

 

خواستم بنویسم 

 

ولی امان از بی خواهری ، بی مادری .... امان از دلهای سیاه

به همسرم میگم نمیخوام گوش تا بینی از دردام باخبر بشن که باز نیش بزنن و درد روی درد بزارن

من هستم و همسر و پسرم

ولی دلم حرف زدن میخواد ، ولی خارج از این چهارچوب