سلام دوستان بی نهایت عزیز روشن و خاموش

دیشب از درد سینه باز رو به موت بودم کمی اروم شد ولی دهانم خشک و زهرماری ، به پسر گفتم میخوای فردا روزه نگیری ؟ حتی یادم اومد امروز ورزس داره و گوش زد کردم هلاک میشیا ، گفتن خیررر

خوب مشکل اینجاس میبایس سحری حاضر میکردم و همراهش بلند میشدم

سریع مرغ گذاشتم بیرون ، یخش باز شد براش فیله کردم کبابی کردم سیب زمینیم سرخ کردم گذاشتم پاش ، اینجور غذاهای خشک رو بهتر میخوره با نون

دیگه خوابیدیم و هلاک ولی حس شیرین خواب نبود ، سحر پا شدم صداش زدم ، سحریشو گرم کردم ، شربت دانه چیا و عرق کاسنی براش درست کردم آبم گذاشتم .. همینقدر ساده جز اینا هیچ چییی نمیخوره 

همون سحریشم باید لقمه بگیرم بدم دستش

چند شب پیش گفت اگر اجازه بدین یک فیلم ببینم بیدار بمونم تا سحر ، من ناخو ش بودم گفتم اصلا تواب بیدار موندن ندارم و .. گفت خودم سحری میخورم ، تاکید فراوان کردم نون بخوری و آب و شربتتون ، گفت چشم

من خوابیدم ، سحر فقط مقداری برای خودش کشیده بود و سرپا خورده بود ، اونروز بهش خیلی سخت گذشت و من عذاب وجدان چرا بلند نشدم همراهش

خلاصه دیشب چند لقمه خورد و گفت دیگهههه نمیتونم هر چه اصرار کردم گفت نه نگاه کردم به اوقات شرعی دیدم وای کمتر از ۲ دقیقه زمان داره 

اول ماه مبارک اذان صبح ۴ و بیست دقیقه بود الان ۴ و هفت دقیقه🥴

دیگه سریع شربتشو نصفه خورد و متاسفانه عادت بدی که داره با هر لقمه یک تانکر آب میخوره ، البته نوشابه یا دوغ که من برلی سحر ممنوع کردم

بعد هم نمازش و خوند و من جمع کردم منم نماز و دعامو خوندم و خوابیدم

صبح که پاشدن من نای بلند شدن نداشتم از همسر عذر خواهی کردم و بیهوش توی خواب براشون آیه الکرسی میخوندم ، طلا هم از قفسش بیرون نیومد و همکاری کرد دیگه ۹ پا شدم 

طلا هم اومد بیرون و کار و بارامونو کردیم

دلم بشدددت غذاهای نونی مثل کشک و بادمجون ، کشک و کدو ، کاله جوش و اینحور چیا میخواد ولی بخاطر پسری نمیشه اینروزا 

امروز به همسر اولتیماتوم دادن بعد ماه رمضون خبری از غذای به قول پسررر پروتئنی و گوشتی و پلویی نیست تا مدتهاااا

دیشب خورشت بادمجون درست کردم با حلوا شعریه و کیک یزدی

امشب مرغ درست کنم شاید لیگمانم درست کنم ، رولت خامه ایی یادم رفته کاغذ روغنی بگیرم اگر همسر یاری کنن شاید اونم درست کنم

میخوام بند عینک با منجوق و مروارید برای خودم درست کنم چهارتا قلاب عینک خریدم ولی نمیدونم کجا گذاشتم تو دراور گلسازی نبود تو دراور خیاطیم نبود فقط میدونم یک جای درست گذاشتم🤦‍♀️

تو دراور جواهر دوزیمم نبود ، تو وسایل پته هم نبود پسسس کجاس این؟😫

منم کرمم بگیره چیزی درست کنم دیگه تا درست نشه روان برام نمیمونه

 

از دیروز رفتم مامو درد سینم بیشتر شده و الان با درد مینویسم 

ولی من هنر عجیبی در درد پنهان کردن دارم ، طبعا الان میبایس بخوابم و ناز و نوز ولی نه من یلدام 

خیلی وقتا یک مطلبی رو میخوندم برای پدر و پسر از بس تپق میزدم و غلط و غلوط و پرش دار میخوندم این دو از خنده روده بر بودن ولی غافل که من واقعا نمیبینم و خطوط پرش دارن ، منم پا به پاشون میخندیدم ولی پیش خودم غوغا بود

پسر عربی و فارسیش ضعیفه در حد۱۶ تا ۱۸ و تمام نمرات ۲۰ این دوتا معدلشو میارن پایین و نفر اول نمیشه

قول داده بودم خودم کلیپا رو ببینم یادش بدم دیدم نه اصلا تمرکز ندارم و قرار شد معلم خصوصی بگیریم حالا عربی هست ولی فارسی نه🙂

کلی پارچه خنک تابستونی خریدم برای خودم و پسر جان از لباس عیدش خیلی راضیه چندتا پیراهن و شلوارم ایشون سفارش دادن منتظرم برسن و باز بساط بدوز بدوز راه بندازم

حقیقتشو بگم ، این اواخر سر دوخت و دوز خیلی اذیت شدم و فشار و سردردام زیاد بود ، دیگه خیاطی رو اونجور باید دوست ندارم فقط لذت ، لذت بردن عزیزانم پایان کار شیرینه همین

سه ساله هر کاری میکنم ازمون نظام مهندسی نمیتونم ثبت نام کنم چرا آخه؟

زنگ زدم نظام مهندسی میگه هنوز مجاز نیستین پس چرا طراحی رو مجاز بودم؟🤔

خنگولا

باید یک سرم برم دانشگاه ، دادگاهم باید برم ، بگم آقای قاضی خدا نشناس ، فقط کارشناس رو میکنی و خرج رو دست من میذاری که راه رو برای اون ابلیسا باز کنم که خمینو میخوان ، بزار پرونده همینجووور بمونه فقط لطف کن یک نامه بده من حق استفاده از اموال رو دارم و تکلیف اموال معقول رو مشخص کن ... مزخرفترین ارگان بعد اموزش و پرورش همین دستگاه قضاس

 

دیروز از مامو اومدم دختر دایی زنگ زدن ، احوال پرسیدن تا گفتم کجا بودم دیگه نگذاااااشت من حرف بزنم ، ای بخدا چیزیت نیست ، این دکترا خرن ، الکی برای آدم درد میتراشن ، دروغ میگن ، تو چیزیت نیست ، تلقین میکنی ، فکر و خیال میکنی و .... و نمیگذاشت دهان من باز،شه من فقط،میخندیریم و سکوت

چرا آخه؟

چی میگن بعضیا؟

همدردی نمیخوام ، دلسوزی نمیخوام حداقل رو مخ نباش گلم

و متنفرم از کلمه تلقین

و اینکه من تا میگفتم سردرد میگفت ای بخدا من یک سردردایی داشتم فلان و تاااااکید موکد روغن بنفشه بنداز تو بینیت خوب میشی...😖

و اینکه برو پیش فلان متخصص کوفتی روانپزش یک مشت دارو اعصاب بدت خوب میشی و چرا تاکید دارن ؟ 

ببین تاکید تا کید داریم ، تاکید بشدددت سمی و آزار دهنده

هزاااارن بار گفتم این داروهای کوفتی عصاب و روان میگی من خوردم ولی با همون دونه اول بشدددت سردر شدم و حالم بد شده باز میگه

خیلی وقته اصلا نمیتونم هیچ گونه دارویی بخورم غیر از استامینوفن و بروفن که همونم کافیه یک دونه بره تو معدم تا مدتها در جنگم با معدم

حتی دمنوش هم هر دمنوشی نمیتونم

خلاصه مکالمات اخیرمون بشدت آزار دهنده س و هر چی من میخوام از خودم نگم و راه گفتگو به این سمت نیارم دلسوزیای ایشون نمیذاره

 

میگه تو خیلی فکر و خیال داری ، تو به برادرات فکر میکنی

اولا مگر آدم مرض داره فکر و خیال بیاره برای خودش و خودش و آزار بده ، فکر و خیاله که میاد سمت آدم

دوما هزاران بار گفتم برادرای من بی ارزشترررررین موجوداتن برای من باز میخواد بگه نههه تو فکر میکنی

خلاصه تو این اوضاع چالش دارم با ایشون

و یکجا گوشزد کرد تو چیزیت بشه نمیگن که ما اینا رو سرش اوردیم میگن خدا زدش🤐

چرا یک آدم باید هر حرفی رو به زبون بیاره

من خودم میدونم پشت سرم چی میگذره

و همون اول به همسر متذکر شدم هر اتفاقی افتاد هیچ احد و ناسی نباید بفهمه

من هنوز دلیل اینکه مادرشوهرم بعد زایمانم گفت خواهر شوهرت نفرینت کرده تو اینجور شدی و چوب خدا بود رو نمیدونم

و اینکه هر اتفاقی میوفته سریع میگن ما نفرین کردیم

چقدر همه پیغمبر زاده ان و نفس حقی دارن

بزن و نفرین کن

هیچ وقت نتونستم کسی رو نفرین کنم

ولی بشدددت دلم از این حرفا میشکنه

 

خیلی عزیزد برام تک تک شمایی که همراهم هستین و میخونید

شرمنده پست قبل رو نوشتم

میدونی رفیق سخته کسی رو نداشته باشی باهاش حرف بزنی خارج از چهار چوب خونه ، چون تو این چهار چوب دردامون مشترکه من بگم ، غصه ی همسر بدترم میکنه ، دلشوره ی بچه بدترم میکنه

خواهر و مادر جواهرن و من متاسفانه ندارمشون

حرفام قلمبه میشه و اینجا مینویسمشون

شرمنده اگر اوقاتتون رو مکدر میکنم

از خدای مهربونم میخوام هییییچ وقت غم نبینید همیشه سلامت باشید و دلتون شاد باشه زندگیتون پر از آرامش