زاده ی بلندترین شب سال

۳ مطلب در مرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

یا ابوالفضل مددی

هر سال محرم برامون رنگ و بوی دیگه ایی داشت پدرم بانی هیئت در واقع ریش سفید بود ، تعزیه خونی محلمون محشر بود ، روز محرم از سوم یک پامون تعزیه ، هیئت و ... ما با اینا بزرگ شدیم ، نگم از اون حس و حالی که برادرام و بین زنجیر زنا میدیدم نگم از اون نگاه زیر زیرکیم وقتی دخترا نشونشون میدادن بهم😁 عکس داداشم که شهیدن توی هیئت یک افتخار فوق العاده بود برام یک حس وصف ناپذیر ... تاسوعا هیئت میومد خونمون ، علم به اون عظمت جلوی عکس داداشم سلام میداد گروه نوازنده جلو عکس برادرم مارش میزدن حس و حالش خدا میدونه.... هر صبح خروس خون مادرم بلغور درست میکرد برای دوتا داداشم که به رحمت خدا رفتن ، تو محلمون رسم تاسوعا بود برای اموات بپزن بماند فستیوال رقابتی بود کی زودتر بپردازه😂 از وقتی مادرمم پرکشید من هر تاسوعا درست میکنم ، سر همسرم سلامت که معرفت دارن ، حالا من هر سال برای مادرم ، پدر شوهرم ، داداش علی و محمدم درست میکنم ، انشالله برسه به روح بزرگشون .... امروز ، الان که اینجا نشستم دلم گرفته ، چون هر سال بدو بدو بلغورمو بعد نماز صبح بار میگذاشتم تا ۸ بپردازم برم خونه بابا و اینکه همسایه نرفته باشن پای هیئت  ، امسال تازه ساعت ۹ گذاشتم رو بار ، بابام که روی تخت بیمارستانن ، مردمم بخاطر کرونا خونه نشین ، دلخوشیمون همین روزا بود که استخونی سبک کنیم ... از حضرت ابوالفضل میخوام اونکه پیش خدا اینقدر آبرو داره که خدا دست رد به سینه ش نمیزنه ، شفاعتمون رو بکنه ، شفاعت همه ی جهان ، مریضای تخت بیمارستان ، مریضای تو خونه ، شفاعت عزیزانمون که سلامت باشن ، که از بلا و گرفتاری و مریضی دور باشن ، شفاعت کنند کرونا ریشه کن شه همه مریضیا ، که آرامش بیاد به دلامون

یا اباالفضل العباس مددی❤

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

کاش یک کم مهربانتر بودند

پدرم مریضه یکساله که جا خوابه ، اینقدر جور و جفا دیدم از خودش و پسراش با این حال سال پیش میرفتم ، غذا میبردم ولی دست من نمک نداره 

خیلی وقته خودم و سوا دیدم ازشون ، بریدم بدجور 

نه دلم به پدر خوشه نه برادر ، مینویسم از همه ی بی مهریاشون 

از،دیشب باز بستری شده ، بی هوشه ولی من اصلا رغبتی ندارم برم پیشش نهایت زنگ بزنم

چون یک جماعت پر رو ، پر ادعا اطرافشن

وقتی عقد بودیم با اینکه چه ها بر سر ما داد دقیقا همون روزی که ما رو بیرون کرد قفل در رو عوض کرد تصادف کرد ما سر تصادف رسیدیم وقتی رفتیم بیمارستان انداخته بودنش پشت یک نیسان کسی طرفش نمیرفت

شوهر من به بقل کشیدش بردش تو بیمارستان همه جای بدنش و چک کرد نشون پرستارا داد در عوض پسراش اومدن ناراحت که بذارید بمیره و نقشه برای ارثش کشیدن

یک ماه روزگار شوهر من تر و خشکش کرد همونی که چقدررر حرف به ناحق پشتش گفته بود در آخر خوب شد فکشو باز،کردن تونست حرف بزنه گفت جهاز،نمیدم و ....

اینا گوشه ایی از دردایی که به من دادنه

عروسی که نیومدن و جهاز ندادن و حرف و حرف و حرف

ولی باز،هر بار گذشت کردم

اشتباه کردیم 

الان نمیتونم برم ، خنثی م بدجور .... 

از،دیشب یک عکس برادر کوچکه از،بیمارستان گرفته وضعیت کرده برای شفاش دعا کنید یکی یکی دارن کپی میکنن و با متنهای مسخرشون

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

فیلم میبنم و فیلم میبینم و فیلم

خسته شدم از اخبار و آمار و ارقام و هر کوفتی

واقعا تحمل هیچ گونه حتی یک اپسیلون تنشی رو هم ندارم

مدتیه لکنت زبان میگیرم

انتهای زبانم تا وسط قفسه سینم یهو خالی میشه و بعد شروع به درد 

یهو بدنم خالی میکنه

و من میدوووووونم چقدر روح و روانم خسته اس

دلم یک مسافرت میخواد یک زیارت

۲ سال شدیدا رعایت کردیم ، هیچچچچ جا نرفتیم

ولی اطرافیان مرتب دور همی و مسافرت و ....

خسته شدیم چقدر

زدم به سیم آخر هر چی خدا بخواد

قفلی زدم رو یک سریال با گوشی و هدفون آی میچسبه که نگووووو تازشم بعدش میرم بدون سانسورشو میبینم و به نبوغ و خلاقیت ایرانی آی میخندم😂

مثلا مرده لخت ایستاده البته نه اونقدر لخت ولی خوب بین خودشونم متعارف نبود و از پزشک خانم خواستن روش طب سوزنی اجرا کنه آمااااا سانسور ایرانیش از،پزشک خانم خواستن طب سوزنی رو تو چشم مرده انجام بده🤣

خلاصه که اینجورکی اوقات میگذرونم

بلشگاه که نمیتونیم بریم با پسرک وسط،حال فوتبال بازی میکنیم ۲۰ دقیقه نفس گیررررر🤦‍♀️

خیلی از فالورام رو زدم اون آخر که استوریاشونو نبینم بسکههههه آیه یاسن انگار رسالتشون اینه هر رووووز بیان و یاد آوری کنن که چقدرر ما مفلوک و بدبخت و بیچاره اییم ، هر روووز دور همین ، تولد ، جشن و مسافرت اما همیشه نالان 😂

روز و روزگارتون عسل بارون باشه دوستان عزیزم

بلا و گرفتاری ازتون دور باشه

🌹🌹🌹

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰